اردبيليان بر مبناي معتقدات مذهبي از نقاشي استقبال زيادي نمي كردند به ويژه اگر اين هنر در  مورد موجودات زنده مي بود زيرا به آنها گفته شده بود كه اگر شكل جانداري را بكشند در روز قيامت بايد به او جان دهند اين بود كه اين هنر در اين ولايت امكان رشد و پيشرفت نداشت و آنهايي هم كه سرانجام ذوق خود را بر اين خرافه برتري مي دادند هنر خود را در امور مذهبي بكارمي بردند و في المثل به نقاشي صحنه هاي خيالي از واقعه كربلا در عاشوراي سال 61 هجري مي پرداختند و تصاويري به نام شمايل مي آفريدند و آنها را در مساجد و حسينيه ها قرار مي دادند.
برخي از نقاشان ديگر هنر خود را در پاره اي از بناها مثل سقف گنبدي جامه كنهاي حمام ها نشان مي دادند و تابلوهايي از عشاق تاريخي مانند"ليلي و مجنون" ، "اصلي و كرم" و نظاير آنها رسم مي نمودند يا مناظري از درخت و آب و مرغان زيبا نقاشي مي كردند اين كارها بيشتر "من عندي" و بدون تعليم استاد و هنرآموز صورت مي گرفت و ذوق نقاش او را به آفريدن چنان صحنه ها وامي داشت زيباترين نقاشي ها بر روي عصا و چپق و قليان ديده مي شد و هنرمندان ماهر تصاوير ظريف و زيبايي بر روي آنها نقش مي كردند و در هشتاد سال پيش مرحوم "ميرغفور فاضلي" به استادي در اين كار معروف بوده است. براي نقاشي علاوه بر باورهاي ناصواب وسايل لازم نيز موجود نبود و كسي در صدد ساختن بوم قلم و رنگ هاي مختلف برنمي آمد و لذا بطور كلي در اردبيل از حيث اين هنر و بالمال مجسمه سازي چيزي ديده نمي شد فقط در ايام نوروز در قريه "داشكسن" يا "ججين" اسباب بازي هايي بنام "توتك" بصورت جانداران مختلف ساخته مي شد و بعضي از آنها واقعا ارزش هنري زيادي داشت. برخلاف هنرهاي مذكور خط ويسي در حد اعلاي توجه بود و اساتيد بزرگ و نامداري كه غالبا مكتبدار بودند به تعليم آن مي پرداختند و چون براي ارضاي ذوق هنري اين راه بازتر از هنرهاي ديگر بود از اين رو علاقه مندان زيادي نيز در اين رشته پيدا مي شدند. خطاطي اصول و قواعدي داشت معلم هر روز نمونه اي از طرز نوشتن را كه به سرمشق معروف بود به شاگردان مي داد و روز ديگر كه به نوشته هاي آنها نگاه مي كرد نكات ضعف مشق ها را به آنان گوشزد مي نمود. خط با دو قلم ريز و درشت نوشته مي شد و هريك از آنها انواع و اشكالي داشت كه ذكر آنها خارج از گفتار ماست هر چه خط نوشتن مورد توجه بود خط نگهداشتن و به عبارت بهتر جمع آوري و نگهداري نوشته هاي زيبا معمول نبود و اين امر موجب گشته است كه امروزه نوشته هايي از اساتيد خط اردبيل ولو براي نمونه باقي نباشد.

دوشنبه یازدهم 7 1390

شاخسه ي
يك ماه قبل از حلول ماه محرم به خصوص از فرداي عيد قربان با تشكيل دسته هاي شاه حسيني، كه در محل به شكل «شاخسه ي» عنوان مي شد مراسم آغاز مي گشت تقريبا يك ساعت از شب گذشته، با دستور رئيس شاه حسيني ها صف بسته مي شد در حاليكه حاضرين چوبدستي را مثل شمشير در دست راست مي گرفتند دست چپ را از پشت بركمر نفر سمت راست قرار مي دادند و به اين طريق صف فشرده و مرتبي به وجود مي آوردند. صف مردان به صورت محيط دايره بزرگي درآمده و در جواب اشعار و ابياتي كه رئيس دسته با آهنگ تحريك كننده اي مي خواند همه كلمه شاه حسين را كه به صورت شاخسه ي تلفظ مي كردند اشعار سردسته كه بيشتر جنبه حماسه داشت آمادگي گويندگان را براي فداكاري در راه حضرت حسين بن علي بيان مي داشت وآهنگ هيجان انگيز وحركت پاي افراد نيز با آن موزون بود. اجراي اين مراسم هم اكنون در اردبيل منسوخ شده است.


طشت گذاري در اردبيل
از مراسم ديگر عزاداري كه خاص اردبيل است يكي هم طشت گذاري در مساجد و تكايا است. سه روز به آغاز محرم مانده طشت گذاري آغاز مي شد و روز اول محلات بزرگتر اقدام به طشت گذاري مي كردند و اين سنت امروز نيز معمول است هر يك از محلات چند روز پيش دعوتنامه اي براي علما و بزرگان مي فرستادند و از آنها براي طشت گذاري دعوت مي كردند و چون اين مراسم بعد از ظهر صورت مي گرفت از اين رو شركت طبقات نيز ميسر مي شد. طشتها را از چند روز پيش از طشت گذاري تميز مي شستند و در جائي از مسجد آماده حمل به مسجد مي كردند. حمل طشتها به اين طريق بود كه دسته سينه زنان و زنجير زنان به محلي كه طشتهاي محله در آنجا بود مي رفتند و ريش سفيدان و كساني كه حامل طشتها بودند آنها را بر دوش گرفته و جلوي دسته حركت مي كردند چون طشتها به مسجد مي رسيد آنگاه طشتها را در جاي مخصوص خود، كه غالبا طاقچه بزرگي با سقف ضربي بود مي گذاشتند و بلافاصله آنها راپر از آب مي كردند. قرائت فاتحه كنار طشت در بعضي از مساجد تشريفات و شان مخصوصي داشت در بين مساجد اردبيل فاتحه مسجد جامع به ويژه در شب عاشورا، معروفيت زيادي داشت و دعاي آن به وسيله خانواده سيد احمد حسيني و پدران او خوانده مي شد.

تشريفات حركت يك دسته در خيابان
جلوتر از همه و در پيشاپيش دسته بيرق محله حمل مي شد اين بيرق نماينده آبرو و احترام محله و شعبات آن است. بعد ازآنها ريش سفيدان محله و بين اين علمها، طبل زنها وسينه زنها و زنجير زنها قرار دارند هر يك از محلات و شعبات تابعه آن چنين دسته اي تشكيل داده و در آنروز معين پشت سر هم به سمت بازار حركت مي كنند. وقتي دسته جلوي مسجد محله ديگري مي رسد بزرگان و ريش سفيدان آن محله در حاليكه بيرق محله را همراه دارند، به استقبال مي آيند طبل و شيپور زنان در اين لحظه از طرف دسته نسبت به محله اي كه وارد مي شوند اداي احترام مي كنند و با آهنگ خاصي سلام مي گويند. هر يك از دو دسته زنجير زنها و سينه چيها پس از ورود به ميدان جلوي مسجد به ترتيب نوحه خواني و عزاداري مي كنند و پس از پايان آن از طرف محله اي كه وارد آن شده اند با چاي و شربت پذيرائي شده آنگاه با آهنگ طبل و شيپور به طرف محله ديگر حركت مي كنند.


تاسوعا و مراسم شمع گذاري
روز نهم محرم يعني تاسوعا مراسم ديگري دارد در اين روز اردبيليان در 41 مسجد شمع روشن مي كنند. اين شمعها نذري است و معمولا اشخاص براي برآورده شدن حاجات خود چنين نذري مي نمايند. وقتي افراد چنين دسته اي به مسجدي مي رسند در كنار طشت آن در ظرف هاي مخصوص شمع سوز، شمع ها را روشن مي كنند و از طشت مي بوسند و حاجت خود را طلب مي كنند وقتي كه آفتاب غروب مي كند در بيشتر مساجد مردم و دسته هاي شمع گذار در كنار طشت گرد مي آيند و فاتحه مي خوانند.


سوگواريهاي مذهبي
سوگواريهاي مذهبي در اردبيل تشريفات و مراسم خاصي دارد و بررسي آنها ما را با آداب و سنن و تاريخ اين شهر آشنا مي سازد .
اردبيليان كه پيرو مذهب تشيع هستند بوجود دوازده امام قائلند و اين عده را با خود پيغمبر اكرم (ص) و يگانه دختر او فاطمه زهرا (ع) كه همسر حضرت علي (ع) و مادر ائمه ديگر است چهارده معصوم مي خوانند و چون امام دوازدهم را در حال حيات مي دانند از اين رو و بياد درگذشت آنها سيزده روز در سال عزا دارند.
وفيات ائمه نيز مثل ميلاد آنها از حيث مراسم تفاوت دارد و در اردبيل معمولا روز رحلت حضرت رسول (ص) كه با شهادت امام حسن (ع) در يكروز تلقي مي شود و نيز ايام شهادت حضرت علي و فاطمه (ع) و بعضي از امام ها را تعطيل مي كنند ولي بجز ايام محرم كه تشريفات خاصي از جهت سينه زني و دسته راه انداختن دارد در ساير ايام عزا در مساجد جمع مي شوند و از گفتار وعاظ بهره مند مي گردند و يا در مجالس روضه خواني كه در بعضي از خانه ها تشكيل مي شود شركت مي نمايند.
روضه خواني در منازل، امروزه تقريباً متروك شده ولي سابقاً خيلي معمول بود و متعينين چند روزي در سال چنين مراسمي در خانه هاي خود بر پا مي داشتند. بيشتر اين روضه خواني ها صبح زود برگزار مي شد و از واردين ابتدا با چاي و كلوچه پذيرايي مي گشت و آنگاه وعاظ و روضه خوان ها شروع به وعظ و مرثيه خواني مي كردند . گاهي نيز بجاي صبح ها طرف عصر اين مجالس را تشكيل مي دادند.
كلوچه ها ايكه براي روضه خواني هاي صبح پخته مي شد خميرش را با شير و كره تهيه مي كردند و گاهي مختصري زنجبيل نيز بر آن مي افزودند و روي آنرا با زرده تخم مرغ رنگين مي ساختند. شكل آن غالباً بيضي بود و به هر شخصي نصف آنرا با يك استكان چاي شيرين مي دادند. شيرين تر از چاي و لذيذتر از كلوچه زيباي پذيرايي و احترامي بود كه نسبت به شركت كنندگان در مجالس بجا مي آوردند. در روزهاي عاشورا و يازدهم محرم علاوه بر چاي و كلوچه مقداري حلوا هم كه لاي نان لواش گذاشته مي شد به مهمانان مي دادند. اين روضه خواني ها معمولا ده روز مي شد و آنرا در اصطلاح محلي يك دهه مي گفتند .

دوشنبه یازدهم 7 1390

بيماري و مرگ:
عمر متوسط اردبيليان در گذشته هم كمتر از شصت سال نبود زيرا آب وهواي سالم و وفور نعمت در سلامت روح و جسم آنان اثر داشت. اما هر چند سال يك بار امراض واگير داري مثل و با طاعون وحصبه پيدا مي شد و به زندگي جمع كثيري خاتمه مي داد در بين اين امراض بيش از همه و با قبل عام مي كرد و از جهت كثرت كشتار مبدا تاريخي براي ذكر اتفاقات ديگر مي شد. علت بروز و با بيشتر آمد و شد مسافر بود و رونق اقتصادي اين شهر موجب آن مي شد كه گاهي در يكروز يكصد و پنجاه قطار شتر (متجاوز از يكهزار شتر) به اين شهر وارد شود و طبيعي است كه با اين كاروانها متعدد افراد زيادي نيز آمد و شد مي كردند و بدينوسيله مرض را از نقاط ديگر بدين شهر مي آورند و چون بهداشت نيز بقدر امروز در جهان گسترش نداشت موجب ابتلاي مردم مي گشتند.
در موقع بروز وبا ياطاعون مردم غالباً به دهات دوردست، بويژه در دامنه هاي كوه سبلان سفر مي كردند و تا بر طرف شدن بيماري در آنجاها مي ماندند ولي طبيعي است كه اين امر جز طبقه بخصوص براي ديگران ميسر نمي شد و مرض نيز دسته دسته آنها را درو مي كرد. اين امراض بومي محل نبودند بلكه از خارج سرايت مي كردند و بعد از دو سه ماه پايان مي يافتند. امراض محلي غير از كهولت سن در بزرگسالان ذات الريه و سرخك و مخملك و ديفتري و گاهي نيز آبله بود و مرگ و مير بر اثر آنها هر نقطه ديگر يك امر عادي به حساب مي آمد.
طبيب نسبت به جمعيت شهر كافي بود و برخي از آنها در شناخت و معالجه امراض تجربيات وسيعي داشتند. دواخانه هاي اردبيل كه در محل آنها را «اپتك خانه» (اين كلمه كه با فتح اول و سوم و سكون دوم و چهارم تلفظ مي شد تحريف شده كلمه      Apotheke آلماني بود كه به معني دواخانه مي باشد) مي گفتند بيشتر دواجات گياهي مي فروختند. با اين حال انواع دواهاي شيميائي نيز كه به دواهاي جوهري مشهور بود موجود داشتند. دستور تركيب دواها را دكتر مي نوشت و دواساز از روي نسخه طبيب آنها را تركيب نموده بصورت «كپسول» يا حب و يا گرد در مي آورد. (يك طبيب به جاي آزمايشگاه و كارخانه هاي داروسازي كار مي كرد. با ملاحظه مدفوع يا ادرار بيمار مرض او را تشخيص مي داد و بجاي دواهاي سپسيال كنوني تركيب دارو مي نوشت).
اطبا به مناسبت شغل مورد احترام بودند و گاهي علاوه بر شغل خود مقام و شخصيت اجتماعي نيز داشتند درپنجاه سال پيش شادروانان نيز الاطبا، سيد الحكماء، حاج فخر الحكماء، شمس الحكماء، ميرزا غني حكيم ، لوتر (ارمني)، و آقا جان جهود از اطباي بنام اردبيل بودند و هر يك مشتريان و علاقمنداني داشتند.
وقتي شخصي در مي گذشت اولين كار افراد خانواده او آگاه كردن كسان و‌آشنايان بود. اين كار در مورد نزديكان با فرستادن پيك و در باره ديگران از طريق مناجات صورت مي گرفت. مناجات بوسيله موذن مسجد محله متوفي بعمل مي آمد. و او در پشت بام مسجد اشعاري را با آواز بلندي مي خواند و براي عموم مومنين از پيشگاه خداي متعال آمرزش طلب مي كرد. مردم كه به چنين نحوه خبر آشنائي داشتند بدين طريق از هويت شخص در گذشته مطلع مي گشتند و براي شركت در مراسم تشييع حضور بهم مي رسانيدند.
بر در خانه متوفي هم تابوت مي گذاشتند و قوطي آنرا براي قرار دادن جنازه بداخل خانه مي بردند. گاهي مرده را در حياط خانه غسل مي دادند ولي بيشتر مراسم تغسيل در غسالخانه صورت مي گرفت. بدين معني وقتي كسان و دوستان متوفي جمع مي دشند جنازه را در قوطي تابوت قرار مي دادند و آنرا براي حمل به غسالخانه به بيرون مي بردند.
حركت دادن جنازه از جايش تشريفاتي داشت. ابتدا آنرا در پلاس يا جاجيم كه به منزله پتوهاي كنوني بود مي گذاشتند و اطراف آنرا گرفته بلند مي كردند و بار ديگر آنرا بر زمين گذاشته مي ايستادند و شرط صحت اين قيام آن بود كه همه آنها قد خود را راست كنند.
دفعه ديگر جنازه را بلند مي كردند و باز به زمين مي گذاشتند و مي ايستادند و در مرتبه سوم آنرا در قوطي جاي مي دادند و بعد از طرف سر آنرا از اطاق در آورده در تابوت مي گذاشتند و روي تابوت طاقه شال مي كشيدند. تابوت در چها رگوشه خود دسته هاي بلندي داشت. تشييع كنندگان آنها را بر دوش گرفته به طرف غسالخانه كه در مجاورت قبرستان بود مي بردند. در موقع حمل جنازه شخصي كه او را «معرف» مي گفتند پيشاپيش جنازه حركت مي كرد و شعار اسلامي «لااله الا الله» را با عبارات عربي ديگر كه خاكي از وحدانيت خدا و نبوت حضرت محمد (ص) و ولايت حضرت علي (ع) و اولادش بود با صداي بلند مي خواند.
مراسم غسل و كفن نيز تابع دستور ها ي شرع بود بدين معني كه ابتدا ميت را با آب سدر بعد با آب كافور و در مرحله سوم با آب خالي غسل مي دادند و پس از فراغت از غسل آنرا در چلوار يا مدقالي بنام كفن، كه قبلا آماده كرده بودند مي پيچيدند. و در موقع كفن كردن نيز هفت موضع از بدن او يعني پيشاني دو كف دست دو سر زانو و دو انگشت پا را كه هنگام سجده در نماز بر زمين قرار مي گيرند. با ماليدن كافور حنوط مي نمودند و گاهي در چشمان او ترت كربلا مي گذاشتند و آنگاه نماز گزارده براي دفن به كنار قبر حمل مي كردند.
جنازه را معمولا فرزندار شد يا نزديكترين شخص از كسان او در قبر مي گذاشت و اگر متوفي زن بود به حكم آنكه با مرگ وي عقد نكاح او با شوهرش قطع شده و جزو نامحرمان گشته است در قبر گذاشتن او بوسيله فرزند يا برادر و ديگر افراد محرم صورت مي گرفت.
حكم اسلام بر آن است كه در قبر پارچه كفن را از صورت ميت كنار بزنند و گونه راست او را بر خاك بگذارند. اين كار توام با دعائي است كه معرف به عنوان تلقين مي خواند و تا آن دعا تمام نشود كسي كه او را در قبر گذاشته است بايد با دست بر شانه ميت تكان دهد و چون دعا تمام شو دبا سنگ لحد و خاك روي آنرا بپوشانند. ريختن خاك بر روي قبر را يك نوع ثواب مي دانستند و هر يك از تشييع كنندگان با بيل مقداري خاك بر آن مي ريختند و پس از پايان كار مراجعت مي نمودند.

مجلس ختم:
صاحبان عزا در خانه و بيشتر در مسجد محله مي نشستند و مردم دسته دسته براي تسليت مي آمدند و جزوه قرآني خوانده با چاي و قليان پذيرائي مي شدند. مجلس ختم رسمي فرداي دفن بنام «سحر مزاري» در مسجد تشكيل مي شد. اين مجلس صبح زود و قبل از طلوع آفتاب منعقد مي گشت و كساني كه براي تسليت مي آمدند جزواتي از قرآن مجيد مي خواندند و يا چاي شيرين و كلوچه پذيرائي مي شدند و گاهي شير كاكائو نيز به مهمانان مي دادند.
به عقيده ساكنان اردبيل شب اول قبر بخصوص ساعات نزديك صبح آن بسيار مخوف و وحشتناك است از اينرو در آن شب غالباً براي مردگان نماز وحشت مي خواند و صبح زود نيز بعنوان سحر مزاري مجلسي براي قرائت قرآن ترتيب مي دادند تا بدينوسيله موجبات آسايش روح او را فراهم سازند.
براي همه مردم ميسر نبود كه در مراسم سحر مزاري شركت كنند زيرا اين مجلس تقريباً طلوع آفتاب مي رسيد و لذا بفاصله كمي مجلس ديگري بنام «ياخاباغلادي» تشكيل مي شد. مردم كم كم جمع مي شدند و چون مجلس طيار مي گشت بين همه حاضران جزوه قرآن توزيع مي كردند سپس آنها را جمع مي كردند و با اجازه بزرگترين شخصيت مجلس دگمه يخه پيراهن صاحب عزا را كه از روز درگذشت متوفي به علامت مصيبت ديگدگي باز بود مي بستند. آنگاه واعظي بالاي منبر مي رفت و سخناني در باب زندگي انسان و اثرات رفتار دنيوي او در مراحل بعد از مرگ و تسليت خاطر بازماندگان بيان مي كرد واز طرف بازماندگان از همدردي مدرم سپاسگزاري مي نمود و بدين طريق مجلس به پايان مي رسيد.
در پنجشنبه اول وفات و نيز روز هفتم در گذشت كه در اردبيل بنام «پس ماي» (گويا اين كلمه پس ماه باشد كه صورت آن نيز مثل معنايش تغيير يافته و پس ماه بعد از يك هفته شده است.) معروف بود كسان متوفي و دوستان او سر قبر مي رفتند و با حلوائي كه پخته و با خو مي بردند احسان مي كردند. روز چهلم فوت نيز چنين مراسمي بر سر قبر متوفي بر پا مي نمودند.
در شبهاي اول فوت به تناسب استطاعت مالي خانواده او از عده اي به شام دعوت مي كردند و آنرا نيز احساني براي بخشودگي گناهان وي تصور مي نمودند و در خانواده هاي متمكن اين عمل را چندين روز و شب بر پا مي داشتند. (مراسمي كه در اين قسمت ذكر شد كنون نيز با مختصر تغييري پا بر جاست).
هر محله براي خود قبرستاني داشت و معمولا زمين قبرستان از طرف مردم خير اهدا مي دش و يا با جمع آوري پول از مردم خريداري مي گشت.
جنازه بعضي از متكنين را امانت مي گذاشتند تا به عتبات عاليات منتقل و در نجف اشرف  دفن نمايند و بدين منظور در هر قبرستاني سرداب بزرگي در زير زمين مي ساختند و اجساد امانت را در قوطي تخته اي گذاشته در آنجا قرار مي دادند و اگر مرده از اعاظم واكابر شهر بود او را در سرداب هاي بقعه شيخ صفي الدين يا قبري در امامزاده صاحل جاي مي دادند.
سنگ هائي كه در قديم روي قبرها مي گذاشتند بسيار ديدني بود. معمولا بر دور آن آياتي از قرآن مجيد نفر مي كردند و در سنگ قبر بزرگان نام صاحب قبر را نيز مي نوشتند. در بعضي از سنگها چاله كوچكي براي ريختن آب بوجود مي آوردند. در سنگهائي كه از چند قرن پيش تا اين اواخر باقي بود نقش هائي هم از تير و كمان و يا شكل ظروف وغيره به نظر مي رسيد. اين سنگها كه در قبرستان هاي اردبيل زياد بود در موقع احداث سربازخانه شهر جمع آوري گرديد و بصورت لاشه سنگ در آمده در پي بناها بكار رفت و در آن موقع كسي بدين فكر نيافتاد كه در شهري كه تا گونه و منابع سنگ هاي محكم چند كيلومتر بيشتر فاصله ندارد چرا بايد اين آثار گرانبها را كه از منابع مفيد براي تحقيقات تاريخي اين محل بود از بين ببرند.
فاتحه اهل قبور در شب هاي جمعه معمول بود و بيشتر اشخاص براي خواندن آياتي از قرآن مجيد بر سر قبر كسان خود مي رفتند و با دادن پولي بقاريان، كه معمولا اشخاص كم بضاعتي بودند آنها را براي قرائت سوره اي از قرآن مجيد بر كنار قبر مي نشاندند. شبهاي رغائب (شب اولين جمعه ماه رجب را شب رغائب مي گويند واحسان بدر گذشتگان را در آن شب لازم و ثواب مي دانند.) و اعياد بويژه عيد نوروز نيز به زيارت آنها مي رفتند و احساناتي مي كردند و اين كار در شب وفات درهر سال نيز رعايت مي شد. قبرها متعلق به خانواده ها بود و جزا از مردگان آنها جنازه ديگري را در آنجا دفن نمي كردند و معمولا بعد از سي سال از تاريخ در گذشت شخصي از قبر او براي دفن مرده ديگري استفاده مي نمودند.
اين مراسم امروز نيز درآن شهر اجرا مي شود جز آنكه چاپ و الصاق آگهي در معابر جاي مناجات قديم را گرفته است. مطالبي كه در اين گفتار عنوان گرديد آداب و سنن گذشته مردم اردبيل است كه بعضي از آنها امروزه دگرگون گشته و برخي نيز اصولا متروك شده است.

دوشنبه یازدهم 7 1390

سابقاً در اردبيل زايشگاه و بيمارستان نبود و زايمان ها در خانه ها صورت مي گرفت قابله هاي تحصيلكرده  مثل امروز وجود نداشت و به جاي آنها زنان سالخورده بنام ماما كه در عوض تحصيلات تجربياتي در كار خود داشتند در امر زايمان دخالت مي نمودند.
رسم معمول آن بود كه چون درد زايمان شروع مي شد كساني بسراغ ماما مي رفتند و او را بخانه مي آوردند. در اين ميان زن هاي ديگر وسايل لازم را فراهم مي كردند و خانه را براي ورود تازه مولود آماده مي ساختند.
وسايلي كه آن روز براي زايمان مورد نياز بود و با وسايل كنوني تفاوت زيادي داشت. امروز يك بانوي باردار در حاليكه بطور طبيعي روي تختخواب مي خوابد وضع حمل مي كند ولي در گذشته اين كار بطور نشسته صورت مي گرفت. براي زايمان دستگاهي فراهم مي كردند كه بنام «دره»( براي تلفظ صحيح كلمه آنرا با حروف فرانسه و بدين شكل Duree تلفظ فرمائيد. ) معروف بود و آن نشيمن گاهي بود بكشل اجاق كه بانوي حامله مثل صندلي روي آن مي نشست. در زير دره پارچه اي گسترده بود كه مقدار زيادي خاكستر الك شده در خانه ها بود در مي آوردند. اين خاكستر از تپاله و پهن بود و برخاكستر زغال و چوب مزيت داشت قابل توجه است كه خود دره را هم غالباً از «كرمه»(كرمه را با فتح اول و سر سوم و سكون دوم و چهارم تلفظ فرمائيد. در دهات اردبيل رسم است كه پهن حيوانات را در فصل زمستان در گوشه اي از كوچه مي ريزند. اين پهن بر اثر آمد و شد چهار پايان و انسانها سفت و سخت مي شود. در بهار آنرا با بيل بصورت قطعاتي جدا مي كنندو در جلوي آفتاب خشك مي نمايند و آنرا كرمه مي خوانند و براي سوزاندن بكار مي برند.) ترتيب مي دادند.
در كنار دره طشتي با آفتابه اي پر از آب نيم گرم مي گذاشتند و نيز يك لنگه كفش و يك عدد قيچي و مقداري نخ حاضر مي كردند. چون زائو از وضع فارغ مي گشت او را بر تختخواب منتقل كرده مي خوابانيدند و بلافاصه طفل را با آب شستشو مي دادند و بر روي لنگه كفش نافش را مي بريدند و با لباس هائي كه قبل از تولد آماده داشت پوشانيده نزد مادرش قرار مي دادند. وقتي نوزاد بدنيا مي آيد اگر پسر بود قابله كلمه يا «محمد» (ص) و اگر دختر بود لفظ يا «فاطمه» (ع) ادا مي كرد واين گفتار او اعلامي بود بر اينكه نوزاد پسر يا دختر است و كساني كه در اطراف بودند و بي صبرانه پسر يا دختر بودن مولود را انتظار مي كشيدند با اين گفتار از جنسيت نوزاد آگاه مي گشتند.
در نظر اكثريت مردم اردبيل نوزاد پسر بيش از دختر موجب شادي و خوشحالي والدين مي شد زيرا برقراري نسل را كه امروز بنام «ژن جاويدان» عنوان مي كنند از طريق فرزند ذكور ميسر مي دانستند. اين بود كه قابله يا كسان ديگر غالباً پسر بودن مولود را به پدر و كسان نزديك وي مژده مي بردند و بسته به مقام خود و امكانات آنها هديه و جايزه دريافت مي داشتند.
هنگامي كه ماما ناف نوزاد را مي بريد حاضرين مجلس هر يك به تناسب وضع خود مبلغي بنام «گوبك پولي» (در زبان تركي آذربايجاني ناف را گوبك مي گويند و تلفظ آن به حروف فرانسه چنين است Gueubak) يعني وجهي كه به يمن و مباركي بريدن ناف است بدو هديه مي كردند و در روزهاي بعد هم كه كساني بديدن زائو مي آمدند چنين پولي به ماما مي دادند.
براي آنكه ضعف زائو را جبران كنند چيز مقوي و گرم به او مي خورانيدند و اين خوراكي گاهي كره آب شده قاطي با عسل و در بيشتر خانه ها كاچي بود كه آنرا در محل «قويماق» مي گويند. بعضي نيز كشمش كوبيده را در روغن سرخ كرده بدو مي دادند.
اولين خوراكي كه بنوزاد مي دادند چند قطره آب جوش نيمگرم و سپس مقدار بسيار ريز و كوچك كره بود و پس از يكي دو روز كه بدين طريق مي گذشت مادر از پستان خود بدو شير مي داد.
لباس نوزاد را بخصوص در نخستين زايمان او كسان زائو مي فرستادند. اين كار تشريفاتي داشت و معمولاً بعد از زايمان و تقريباً يك هفته بعد صورت مي گرفت ولي تا آن روز با لباس هائي كه خود بانوي حامله يا عمه هاي نوزاد قبل از وضع حمل تهيه كرده بودند نوزاد را مي پوشاندند.
مراقبت زائو در ده روز اول بعد از زايمان بر عهده كسان وي بود و در درجه اول مادر و گرنه خواهر بزرگ او اين وظيفه را بر عهده مي داشتند. زائو در اين ده روز بايد در رختخواب بماند و از حركت و سرما بپرهيزد تا از ابتلا به بيماري هاي ديگر مصون ماند. در بعضي از خانواده هاي دهاتي منش سيخ كباب و پياز درسته اي هم زير سر زائو يا گاهي بر بالاي در ورودي اطاق زائو مي گذاشتند تا مادر و فرزند را از «آل» و شياطين محافظت كنند. بدين طريق نوزاد تحت مراقبت قرار مي گرفت ولي كار ديگري هم لازم بود تا او را از چله ديگران حفظ نمايد.
چله عبارت است از نحسي و سنگيني اي كه مانع به مقصود رسيدن آدمي مي شود و بدين وسيله زيان مي رسانند و در مورد نوزاد موجب بيماري، عدم رشد، چشم بد و اي بسا مرگ او مي گردد و اين است كه وقتي مهماني به عيادت زائوئي مي آمد قبل از ورود او طفل را از اطاق بيرون مي بردند و پس از ورود مهمان او را بداخل اطاق مي آوردند تا هنگام ورود مهمان نوزاد در اطاق نباشد و سنگيني او عايد اين نگردد.
طفل را كم كم بقندان عادت مي دادند و قنداق قطعات چيت يا كهنه هائي بود كه بشكل مثلث مي دوختند و براي آنكه رطوبت ادرار طفل از آن نگذرد چند تكه پارچه را روي مشمعي به همان شكل قرار داده طفل را در آن مي پيچيدند و روي آن چلوار يا پارچه تميز تري مي گرفتند. در زمان هاي سابق مثلاً چهل سال پيش از اين مشمع پيدا نمي شد و لذا نظافت او به مراقبت بيشتر احتياج داشت. براي آنكه ادرار بچه و كهنه هاي قنداق، ران ها و پاهاي او را زخمي نكنند مقداري خاك نرم و الك شده در آن مي ريختند و گاهي پيه حيواني بر پاها و ران هاي او مي ماليدند.
مدت قنداق كردن بچه ها فرق داشت. در مورد اطفال ضعيف گاهي تا دو سالگي بلكه بيشتر طول مي كشيد ولي اطفال قوي و زود رشد در حدود يكسال در قنداق مي ماندند. طبعاً سردي و گرمي هوا بويژه خوب گذشتن يا سختي زمستان هم در آنها اثر مي گذاشت.

يدي گجه و آدقويدي يا شب هفتم و نام گذاري:
يكي از مراسم مربوط به نوزاد هفتمين شب تولد اوست. در اردبيل اين شب عنواني دارد و معمولاً براي هر نوزادي برگزار مي شود. در مراسم مخصوص امشب مكنت خانواده و كسان زائو اثر  مي گذارد. بدين معني اگر خانواده شوهر ثروتمند و زائو نيز پدر و مادر متمكن داشته باشد مراسم امشب مجلل و گرنه بطور عادي خواهد بود. بعد از ظهر روز ششم تولد لباس ها و هدايائي را كه مادر و كسان زائو براي نوزاد تهيه كرده اند. بخانه او مي آورند و شب را در معيت مهماناني كه دعوت شده اند در مراسم نامگذاري شركت مي كنند. در خانواده هاي متمكن اين دعوت براي صرف شام است و مهماني مجللي بشكرانه تولد نوزاد ترتيب مي يابد. شام را گاهي از خانه پدري زائو مي آورند ولي غالباً در خانه خود نوزاد تهيه مي كنند.
نامگذاري نوزاد معمولا بعد از صرف شام صورت مي گيرد و ترتيب آنچنان است كه مسن ترين و با ايمان ترين فرد حاضر در مجلس ، نوزاد را بر روي دو دست مي گيرد و ابتدا در گوش راست او اذان مي گويد و نامي را كه طفل در آينده بدان ناميده خواهد شد، بعد از اذان سه بار در گوش چپ وي اقامه مي خواند و به همان طريق نام او را ادا مي نمايد.
پس از آنكه نام طفل گذاشته شد نفر سمت راست شخصي كه طفل را در بغل دارد او را از وي مي گيرد و پس از آنكه از روي او مي بوسد با گفتن عبارت «مبارك است انشاءالله» طفل را بشخصي كه در سمت راست وي نشسته است مي دهد و او نيز بدان طريق عمل مي كند و چون همه حاضران طفل را در بغل گرفته تبريك گفتند او را به مادرش مي دهند.
گاهي براي يك طفل دو نام مي گذارند بدين معني كه پدر نوزاد، براي آنكه پدر و مادرش فراموش نشود، نام پدر يا مادر خويش را به فرزند خود مي گذارند و در اين صورت اين نام اصلي را توام با اذان و اقامه در گوش او مي خوانند ولي بلافاصله اضافه مي كنند. كه ترا با فلان نام خواهند خواند و بيعي است كه بيشتر اولين بچه هائي كه بعد از فوت جد يا جده پدري خود بدنيا مي ايند چنين وضعي پيدا مي كنند.
در چهل پنجاه سال پيش نام هاي معمول فعلي مثل ميترا، دارا، كورش ، كيوان و نظاير آنها معمول نبود و نام دومي كه براي پسرها انتخاب مي شد بابا بود زيرا تصور مي كردند كه براي رعايت احترام جد نبايد نام او را با بي احترامي بر زبان آورد و مثلاً موقعي كه آن طفل در آينده مورد طعن و لعن قرار گيرد حرمت صاحب اوليه نام از بين برود. از اين رو او را به اسم بابا كه در زبان تركي آذربايجاني به معني جد است، مي خواندند منتهي اگر جد او حاجي بود او را «حاجي بابا» و اگر ميرزا يا خان بود «ميرزا بابا» يا «خان بابا» و در غير اين صورت ها «آقا بابا» مي خواندند.

 اون سويي:
 روز دهم زايمان زائو بايد حمام كند تا علاوه بر نظافت صوري از جهت شرعي نيز تطهير گردد. در اين روز نيز در بيشتر زايمان ها مخصوصاً در شكم اول تشريفاتي از قديم اجرا مي شود كه آنرا «اون سويي» يعني حمام روز دهم (در زبان تركي آذربايجان «اون» به تلفظ فرانسوي on يعني ده و سو sou به معني آب است) مي خوانند. در اين تشريفات غالباً از هم سن هاي زائو و دوستان وي دعوت مي نمايند و او را دسته جمعي به حمام مي برند.
سابقاً كه حمام ها عمومي بود آنرا «قوروق» مي كردند. بدين معني كه مثلا با صاحب حمام در مقابل پرداخت وجهي قرار مي گذاشتند كه در چند ساعت معين كه زائو در حمام است از قبول مشتريهاي ديگر خودداري كند. در رختكن حمام وسايل پذيرائي از جاي و شربت و شيريني و غيره حاضر مي كردند و از مهمانان پذيرائي مي نمودند و براي تقويت زائو زرده تخم مرغ بدو مي دادند و كوبيده زيره كرماني و مغز گردو را با شهد عسل مخلوط كرده بر بدنش مي كشيدند. وقتي زائو به خانه مي رسيد خوردني هاي گرم و مقوي مخصوصاً كاچي به او مي دادند و گاهي كره و عسل را در حرارت ملايمي آب كرده به وي مي خورانيدند.
روز دهم وقتي زائو از حمام بر مي گشت وظيفه ماما به پايان مي رسيد و حق الزحمه او كه مقداري پول و پارچه خلعت و شيريني و قند بود پرداخت مي شد.
روز يازدهم زندگي خانوادگي زائو وضع عادي بخود مي گرفت و او رختخواب را ترك كرده كم كم به كارهاي خود مي پرداخت ولي كسان وي تا روز چهلم هم مادر و هم نوزاد را آسيب پذير مي دانستند و از آنها بنحوي مراقبت مي كردند.
ختنه سوران نوزادان پسر نيز مراسمي داشت. امروز چنين نوزادان را در ده روزه اول تولد ختنه مي كنند ولي در اردبيل سابقاً آنها را در دو سه سالگي ختنه مي كردند و بر خلاف امروز كه اطباء بدان كار اقدام مي كنند دلاك ها امر ختنه را مباشرت مي نمودند.
در روز ختنه هم جشن مي گرفتند و از دوستان و نزديكان به ناهار دعوت مي كردند. و دو سه روز پيش از آن نيز دست و پاي طفل را حنا مي بستند. امر ختنه معمولا بعد از ناهار صورت مي گرفت و چون داروهائي كه امروز براي بند آوردن خون استعمال مي شود وجود نداشت دلاك از خاكستر الك شده استفاده مي كرد و فوراً مقداري از آن بر روي زخم مي ريخت و با پارچه اي مي بست. روزهاي دوم و سوم زخم را با مرهمي كه همراه خود مي آورد «پانسمان» مي نمود و بعد از يك هفته كه زخم التيام و بهبود مي يافت اجازه حركت و به حمام رفتن بدو مي داد.
در مجلس ختنه نيز چاي و شيريني و ميوه و شربت وسيله پذيرايي بود و نيز به شخص دلاك انعام هائي از طرف نزديكان طفل داده مي شود. روز آخر پدر خانواده حق الزحمه دلاك را با شيريني و كله قند و گاهي پارچه اي بعنوان خلعت بدو مي داد. در نظر پيشينيان آبله كوبي اطفال ضروري بود و معمولا بوسيله آبله كوبان سيار صورت مي گرفت. در آن ايام به داري به معناي كنوني وجود نداشت و تلقيح اجباري معمول نبود بلكه خود خانواده ها آنرا لازم مي دانستند و چون مركز ثابت و موظفي براي اين كار موجود نبود از اينرو كساني آبله كوبي را شغل خود قرار داده و در كوچه ها با صداي بلند «چيچك دوگ دوره ن» ( با تلفظ فرانسه Tchitchak Deugduran يعني كسيكه مايل است آبله كوبي كند.) آمادگي خود را اعلام مي كردند و مادران نوزادان خود را بوسيله آنان تلقيح مي نمودند. تلقيح آبله سن و موقع مخصوصي نداشت و صداي آبله كوب در كوچه غالباً موجب اتخاذ چنين تصميمي از طرف پدر و مادر طفل مي شد. وجه تسميه آبله به تركي هم قابل توجه است زيرا اينان آنرا به گل تشبيه كرده نام «چيچك» بدان داده اند و چيچك در اين زبان به معني گل مي باشد.

به مكتب سپردن طفل:
طفل چون بزرگ مي شد و پنج شش ساله مي گشت غالباً او را براي تحصيل به مكتب مي بردند امروز كه محل تحصيل ابتدائي اطفال دبستان ها است بتحصيل سپردن طفل تشريفاتي دارد و در موقع ثبت نام ارائه شناسنامه و احراز سن قانوني تحصيل، اوراق مربوط بسلامت روح و جسم عكس و غيره لازم مي باشد. اما سابقاً كه مدرسه نبود مكتب خانه ها متعددي در اردبيل وجود داشت و معلمين والامقامي ترتبيت و تعليم اطفال را عهده دار بودند.
در اين مكتب خانه ها موضوع سن مطرح نبود و همين قدر كه طفل مي توانست در مكتب بنشيند و آماده خواندن باشد او را مي پذيرفتند مكتب هاي مقدماتي كه الفبا و خواندن قرآن را با اطفال ياد مي دادند شبيه كودكستان هاي فعلي بودند و بوسيله معلم هاي زن بنام «آخوند باجي» اداره مي شدند ولي در مكتب هاي بالاتر كه كتاب هاي ادبي و صرف و نحو عربي مي آموختند آخوندهاي مبرزي بودند و مكتب برخي از آنها شهرت زيادي  داشت. تعليمات اوليه براي اطفال ياددادن حروف عربي و حركات و تلفظ صحيح آنها بمنظور خواندن قرآن مجيد بود.
بعد از مدتي كه اين تعليم با موفقيت به پايان مي رسيد خواندن قرآن آغاز مي گشت و هنگامي كه طفل موفق به ختم قرآن مي گرديد. بشكرانه اين امر مهم مهماني اي در خانه او بناهار ترتيب مي يافت و از معلم و همشاگردي هاي وي دعوت مي شد و نيز هديه و خلعتي به معلم اهدا مي گرديد.
پس از پايان قرآن غالباً امر تحصيل پايان يافته تلقي مي شد ولي كساني كه به ادامه تحصيل مي پرداختند خوشنويسي ياد مي گرفتند و به موازات آن خواندن كتاب هاي فارسي مثل گلستان سعدي، تنبيه الغافلين، اخلاق ناصري، نصاب الصبيان، قابوسنامه و نظاير آنها نيز بشاگردان تعليم مي شد و طرز نامه نگاري از روي منشات نويسندگان نامي سابق مثل قائم مقام و غيره تدريس مي گشت. حساب نيز آموخته مي شد ولي نه بر سبك اعداد بلكه بطور سياق. (روش سياق بر مبناي نام عربي اعداد بود و چون يك قران هزار دينار بود آنرا بصورت الف، صدرا كه مائه بود بدان شكل و الخ … مي نوشتند.)
اينها تعليماتي بود كه براي زندگي در محيط اجتماعي آنروز كافي بنظر مي رسيد ليكن كساني كه مي خواستند بيشتر بخوانند غالباً به مدارس طلاب علوم ديني مي رفتند و از محضر مدرسان دانشمند بهره مي گرفتند. ناگفته نماند كه اين عده محدود بود زيرا اولا بيشتر خانواده ها امكان نداشتند كه فرزند خود را به تحصيل بگذارند ثانياً علم و دانش نيز بقدريكه امروزه در امر زندگي موثر است اثري از آن حيث در گذشته نداشت و در نتيجه از طرف خود محصلين نيز كمتر استقبال مي شد.

دوشنبه یازدهم 7 1390

خواستگاري رسمي وعقد خواني

پس از آنكه دختري مورد پسند قرار مي گرفت اقدام به خواستگاري رسمي مي شد علامت قبول ازدواج ازطرف خانواده دختر چاي شيرين بود و در اين روز از اقرباي دختر هم عده اي بدين مجلس كه به «شيرني ايچدي» معروف بود دعوت مي شدند. در اين مجلس ميزان مهريه و شرايط طرفين و تاريخ عقد مشخص مي شد نامزدي رسمي وقتي صورت مي گرفت كه مراسم مخصوصي به نام «شال اوزوك» انجام يابد اوزوك لفظ تركي و به معني انگشتري است و شال به همان معنائي است كه در زبان فارسي نيز مصطلح است.


عقدخواني
بين نامزدي و عقد خواني مدت زيادي طول نمي كشيد و از كسان طرفين براي مجلس عقد دعوت مي شد و اين دعوت غالباً از مردان مسن و ميانسال به عمل مي آمد.

عقدخواني در خانه دختر به عمل مي آمد ولي مخارج آنرا خانواده پسر بر عهده داشت وقتي كه صيغه عقد جاري مي شد مجلس در سكوت عميق و روحاني خاصي فرو مي رفت و همه به جملات خوانندگان صيغه توجه مي كردند. عروس در اتاق ديگري كه او را بر روي ظرف مسيني مي نشاندند و در وسط پارچه اي كه در بالاي سر او گرفته بودند دو تكه قند را به هم مي سائيدند چون صيغه به پايان مي رسيد همه مباركباد مي گفتند آنگاه با چاي و شيريني از حضار پذيرائي مي كردند.

پارچه كسدي
قبل از بردن عروس به خانه بخت جشن ديگري گرفته مي شد كه مختص زنها بود. مراد از اين جشن آن بود كه كسان طرفين دور هم بنشينند و لباس هاي عروس را بريده و بدوزند. ولي در طول زمان اين كار صورت تشريفاتي به خود گرفته مبدل به يك جشن رسمي براي نشاندادن لباس ها و زينت آلات عروس به ديگران شده بود. در آن مجلس، كه در خانه عروس برگزار مي شد سازنده ها يعني خوانندگان و نوازندگان زن دعوت مي شدند و با پذيرائي هاي گرم جشن مي گرفتند و در ضمن آن لباس ها و زينت آلاتي را كه خانواده داماد براي عروس آورده بودند به مهمانان نشان مي دادند. فرداي آن روز كساني از نزديكان داماد به اتفاق خياط به خانه عروس مي آمدند و قسمتي از پارچه ها را بريده براي روز عروسي لباس مي دوختند.

حنا گجه سي
حناگجه، شبي بود كه فرداي آن عروس را به خانه داماد مي بردند اين جشن هم در خانه عروس و هم در خانه داماد گرفته مي شد. حنا گجه خانه عروس مخصوص دختران و زنان جوان بود اينان، از هر دو خانواده، از بعد از ظهر آن روز به خانه عروس دعوت مي شدند و با او به حمام مي رفتند و غروب برگشته در خانه عروس جشن مي گرفتند و چون به دست هاي عروس حنا مي بستند از اين رو آنرا حنا گجه يعني شب حنا بندان مي گفتند. جشن خانه داماد هم با شركت پسران جوان برگزار مي شد و دوستان و همسالان وي در آنجا گرد آمده با او به حمام مي رفتند.

شب عروسي
بردن عروس به خانه داماد غالباً بعد از غروب صورت مي گيرد در زمان هاي قديم بعضي از خانواده ها عروس را با اسب به خانه داماد مي بردند ولي بعد ها درشگه جانشين اسب شد و امروزه از ماشين استفاده مي كنند. بعد از ظهر روزي كه غروب آن عروس به خانه داماد مي رفت جهزيه او را باضافه لباس ها و تحفه هائي كه از روز نامزدي به بعد براي او آورده بودند، به خانه داماد مي بردند. عروس را مشاطه آرايش مي داد و هنگام رفتن او به خانه داماد چادري بسرش مي انداختند و زن هاي مسني از خانواده او وي را همراهي مي كردند يك نفر «ينگه» هم همراه آنها مي شد تا آداب و مراسم به حجله رفتن عروس را بوي بياموزد و در برابر كينه توزي احتمالي از او مراقبت كند موقع رفتن عروس پدر وي، و در صورت نبودن او برادربزرگ يا عموي او، دم در خانه دعاي خير مي داد و خوشبختي او را آرزو مي كرد. در خانه داماد معمولا شام تهيه مي شد و از مردان و زناني از بستگان طرفين دعوت به عمل مي آيد رسم بر اين بود كه داماد سه تا سيب به پشت عروس بزند و بسر او نقل و نبات بريزد و پول نثار كند در مدخل راهروي ساختمان مجموعه يا طشت مسين مي گذاشتند تا عروس از روي آن بگذرد و مثل مس در آن خانه محكم بماند.

ترك پلو
فرداي شب عروسي براي ناهار عروس غالبا مادرش «قويماق» مي فرستاد و براي شام او نيز از خانه پدرش ترك پلو مي آوردند. ترك غذاي مخصوصي است و آن پلويي است كه با زعفران و شكر و روغن مثل كته پخته مي شد. پلو را نيز گاهي با دو يا سه خورش مي پختند و همه آنها را با ديگ و ظرف هائي كه در آنها پخته بودند مي فرستادند. فرستادن ترك پلو هم داراي تشريفاتي بود و در خانه عروس براي شركت در اين مراسم از جمعي از نزديكان دعوت مي شد. هم چنين كسان داماد از اقرباي نزديك خود براي صرف اين غذا دعوت مي كردند.

اوز آشدي
عروس از ساعت ورود روي خود را از ديگران، يعني مردان و زنان خانواده شوهر، مي پوشانيد و روز اول براي آنكه نزد مادر شوهر يا خواهران و كسان داماد چادر از سر او بردارند هر يك از آنها چيزي به وي هديه مي دادند اين هديه بسته به تمكن مالي خانوادگي فرق داشت و در خانواده هاي متمكن سكه طلا بود و آنرا «اوز آشدي» مي گفتند يعني رونما.

بنده تخت
چون انتظار ورود مهمان براي خانواده داماد در مدت يك هفته و ده روز اول كار مشكلي بود لذا بعدها روز سوم عروسي را با اصطلاح عوامانه بنده تخت كه تحريف شده عبارت «بانوبتخت» است بدين كار اختصاص دادند و بعد از ظهر آن روز را به طور رسمي براي پذيرائي از مهمانان مشخص ساختند.

اياغ آشدي
پس از پايان اين قبيل مراسم، عروس و داماد بقصد بازديد به خانه هاي منسوبان و دوستان خود مي رفتند. بعد از اين بازديدها تشريفات اياغ آشدي آغاز مي شد و آن عبارت از مهماني هائي بود كه خويشان و دوستان عروس و داماد، متناسب با درجه نزديكي كه با آنها داشتند، به افتخار آنان ترتيب مي دادند و از خانواده هاي طرفين نيز دعوت مي نمودند.

 

دوشنبه یازدهم 7 1390

مردم آذري نيز شب چله را دور هم جمع مي شوند و بهترين غذاهاي سنتي و بومي خوشمزه را براي اين شب تدارك مي بينند و در اين شب چيله قارپوزي يعني هندوانه چله مي خورند و باور دارند كه هندوانه، سوز سرما را از آنها دور مي كند.
در اردبيل مردم در شب چله، چله بزرگ را قسم مي دهند كه زياد سخت نگيرد و معمولا قورقا يعني گندم برشته، سبزه، مغزگردو و نخودچي كشمش مي خورند.


در اين روز براي نوعروسان و دختراني كه به خانه شوهر رفته اند از طرف خانواده داماد و دختر هدايايي همراه با خوردني هاي اين شب فرستاده مي شود. با توجه به طولاني بودن اين شب بزرگان خانواده از گذشته ها و داستان ها و ضرب المثل ها سخن مي گويند و كوچكترها هم به بازي و شادي مي پردازند.

دوشنبه یازدهم 7 1390

عيد فطر در پايان ماه رمضان و اولين روز شوال برگزار مي گردد و عيد قربان يا اضحي دهمين روز ذيحجه مي باشد. غير از اين دو عيد، كه از نظر اسلام اعياد رسمي هستند، ايام ديگري نيز مثل تولد حضرت پيغمبر و بعثت آن حضرت به نبوت، عيد محسوب مي شود ليكن شيعيان سالروز ولادت دوازده امام را هم عيد مي دانند و در آن روزها به نحوي اظهار مسرت وشادي مي كنند.

عيد فطر وعيد قربان
عيدين، يعني فطر و قربان، در اردبيل مثل نوروز باستاني تشريفاتي ندارد و ديد و بازديدهاي آنها مخصوص مصيبت ديدگان مي باشد به اين معني كه كساني كه قبل از آن عيدها يكي از افراد خانواده خودرا از دست داده اند در آن روز درخانه مي مانند و دوستان و آشنايان براي همدردي نزد آنها مي روند و تسليت خاطر مي دهند. در اين مراسم صاحب خانه با چاي و قهوه از واردين پذيرايي مي كند بعضي از مردم نيز براي تبريك به خانه برخي از روحانيون سرشناس و يا نزد بزرگان خانواده خود مي روند و اگر در مسجد يا محل ديگري نماز عيد برگزار شود كساني در آن شركت مي نمايند.

متمكنين اردبيل، به ويژه كساني كه سال هاي پيش به مكه رفته و به انجام مناسك حج توفيق يافته اند در عيد اضحي قرباني مي كنند و گوشت آنرا بين فقرا تقسيم مي كنند. رسم بر اين است كه از اين گوشت سهمي براي اقربا اختصاص دهند و قسمت هر يك از آنها را در بشقاب و سيني تميزي گذارده و روي آن روپوش زرد مي كشند و به خانه آنان مي فرستند باقي گوشت را هم قسمت كرده براي فقرا و مستحقان در نظر مي گيرند. اما بعضي از مقدسين تمام گوسفند را متعلق به فقرا مي دانند تشريفات مذهبي بزرگ اين دو عيد برگزاري نماز است و اين نماز ترتيبات و اذكار خاصي دارد و معمولاً دربيابان يا جاي بي سقف با جلال و شكوه خاصي خوانده مي شود.

مبعث و عيد غدير
مبعث روزي است كه پيامبر اسلام از جانب خداوند متعال به نبوت برگزيده شده و اساس ديانت اسلام با نزول اولين وحي الهي پي ريزي گشته است. غديرخم نيز هيجدهم ذيحجه بياد روزي جشن گرفته مي شود كه به اعتقاد شيعيان آن روز پيامبر اسلام هنگام مراجعت از سفر حجي كه به حجه الوداع معروف است در دره اي بدان نام كه بين مكه و مدينه است خبر از مرگ خود داد و حضرت علي را كه علاوه بر شجاعت و رشادت جنگي، مردي دانشمند بود به جانشيني خود برگزيد. در اردبيل اين روز را روز سادات مي خوانند و براي احترام و عرض تبريك به خانه سادات مي روند.
سوم شعبان كه روز ولادت حضرت حسين بن علي است از جمله اعياد مذهبي در اردبيل مي باشد در اين روز و همه اعياد مهم مذهبي بازار و مغازه ها با كشيدن پارچه هاي رنگين برسر در دكان ها و روشن كردن چراغ هاي رنگارنگ آذين بندي مي شود ولي چراغاني و آذين بندي مفصل مخصوص روز پانزدهم شعبان است كه ميلاد حضرت حجه بن الحسن امام دوازدهم مي باشد.

دوشنبه یازدهم 7 1390

از سنن تاريخي مردم اردبيل بجاي آوردن مراسم جشن نوروز باستاني است. تشريفات برگزاري اين جشن نسبت به نقاط ديگر ايران تا حدي مفصل و وسيعتر بوده است و با آمدن «تكمچي »ها آغاز مي گشته است.

تكم و تكمچي
«تكم» (ت-ك-م) شيطانكي بود كه به شكل حيوان چهار دست و پا از تخته مي ساختند. طول آن تقريباً 25 سانتي متر و دستها و پاهايش متناسب با اين بدنو قابل حركت بود آنرا با پارچه هاي رنگارنگ و تكه هاي آينه به طرز زيبايي مي آراستند و در زير شكم بر انتهاي چوب نازكي متصل مي ساختند. اين چوب از سوراخي كه در وسط صفحه صفحه تخته اي تعبيه شده بود مي گذشت و به آساني آن سوراخ بالا و پائين مي رفت.


تكمچي
يعني صاحب تكم، صفحه تخته را بطور افقي دريك دست نگه مي داشت و با دست ديگر انت  هاي چوبي راكه تكم برآن نصب شده بود و در زير تخته بالا و پائين مي برد و بدين طريق مجسمه چوبي در روي تخته بحركت در مي آمد و دستها و پاها و زير شكمش با برخورد برآن تخته صدائي بوجود مي آوردكه چون ريتم و آهنگ مخصوصي داشت مثل صداي ضرب براي انسان خوش آيند بود. تكمچي با اين حركت دست و آهنگ آوازها و تصنيف هائي نيز مي خواند و از راه چشم و گوش تماشاگران را محفوظ مي ساخت و چون تكم مخصوص نوروز بود تصانيف و آوازها نيز همواره درباره بهار و عيد سروده مي شد تكمچي تقريبا از يك ماه به عيد مانده پيدا مي شدند و بدر خانه ها مي آمدند و رسيدن بهار و نوروز را مژده مي داد. و چون تكم مخصوص نوروز بود تصانيف و آوازها نيز همواره درباره بهار و عيد سروده مي شد و جنبه بشارتي براي به پايان رسيدن زمستان و آمدن بهار داشت. مطلع آنها در اين اواخر غالباً چنين بود:
بهار آمد بهار آمد خوش آمد          سيزون بو تازه بايرامور مبارك
(مفهوم مصرع دوم چنني است «اين عيد تازه شما مبارك باشد»
تاريخ پيدايش تكم و وجه تسميه آن ناپيداست. برخي آنرا از كلمه «تكه» كه در بعضي از نقاط آذربايجان به معني بزنر (بز در زبان كنوني آذربايجان «كچي» (باكسر اول) ناميده مي شود.)بكار مي رود و ضمير ملكي «م» مركب مي دانند بدون آنكه بتاريخ پيدايش آن اشاره كنند ولي چون بز در تاريخ تطورات جوامع بشري مثل سگ و گاو و بعضي حيوانات ديگر حرمت و قدسيتي داشته است اين تصور در ذهن قوت مي يابد كه شايد تكم يك امر كاملا باستاني و هر آينه مظهر «توتم» ( جامعه شناسان مي گويند در زمان هاي بسيار قديم كه بشر بصورت كلان يعني جامعه هاي ابتدائي بسيار كوچك زندگي مي كرد معتقد به يك روح نامرئي بود كه معنا بر آن جامعه تسلط داشت و خير و شر جامعه در دست او بود. آنرا توتم مي گفتند و در هر جامعه چيزي يا حيواني را مظهر آن روح تصور مي كردند و آنرا محترم مي داشتند.) جوامع قديمه بشري باشد كه در چنين موقعيت مهم با آن شكل و حرمت مخصوص جلوه گر مي شود و مثل يك مبشر بزرگ مژده سپري شدن زمستان و فرا رسيدن بهار را به انسان مي دهد به ويژه آنكه خود كلمه تكم هم اگر بصورت ساده و رسم خاص تعبير شود در زبان هاي معمول اين حدود معنائي ندارد و به مجموعه آن مجسمه چوبي و پايه و تخته آن اطلاق مي گردد.
به هر حال تا گذشته هاي نزديك با آمدن تكمچي ها جنب و جوش چشمگيري پيدا مي شد و شهر حالت عيد بخود مي گرفت. پارچه فروش ها، خياط ها و كفش دوزها و.. مشتري زيادي پيدا مي كردند و برخي از آنها كه در ايام عادي كارهاي متري داشتند در اين روزها گاهي تا نيمه شب تلاش مي نمودند روستائيان از راه هاي دور و نزديك براي خريد عيد به شهر مي آمدند. زنان آنها كه با لباسهاي بلند و رنگيني توام با متانت و وقار جلوه خاصي به كوچه  و بازار مي دادند غالباً مشتري هاي پارچه فروشان و كفاش ها بودند ولي مردها بيشتر شيريني و خشكبار و «يه ميش» مي خريدند. ( يه ميش لفظ تركي است به معني خوراكي مي باشد و معمولا روستائيان آنرا به كشمش و سبزه مي گويند.)
بقالها و آجيل فروشها تخته بندي دكان هاي خود را تجديدمي كردند و خوانچه هاي اجناس را بطرز زيبائي مي چيدند و با پارچه ها و شمعهي رنگين و چراغ هاي گوناگون محوطه دكان را مزين مي ساختند. قنادها شيريني هاي زيادي تهيه مي نمودند و ميوه فروش ها با صندوق هاي ماهي و مركبات و ميوه هاي ديگر كه بوفور براي فروش عرضه مي كردند نه تنها مغازه ها را پر مي نمودند حتي قسمتي از معابر و بازار ار هم مي گرفتند. هر كسي ظروف مسين را براي سفيد كردن به سفيد گر مي داد و براي ميمنت يك كوزه آب نو خريداري مي نمود و اين دو جزو شكون خانواده هاي اين شهر بود.

بايرام پايي
يكي ازمراسم زيباي اردبيل، درايام نوروز، فرستادن شام براي ارحام بود. بايرام پايي يعني سهم و حصه عيد، مي گفتند همواره از طرف كسان دختري كه به خانه شوهر رفته بود، فرستاده مي‌شد. شام را در مجموعه هاي مسي بزرگي مي چيدند مقدار آن، باتوجه به افراد خانواده اي كه به آنجا فرستاده مي شد، كم و زياد مي گرديد. پلو را در روي دوري هاي چيني مي كشيدند و هر غذاهاي مورد نظر را در ظرف هاي جداگانه در مجموعه مي گذاردند و روي آنها سرپوش هاي مسين سفيد شده تميزي قرار مي دادند بر روي مجموعه هم روپوش مخملي يا ترمه يا زري بسيار زيبايي، كه به شكل دايره و با ريشه هاي طلائي و سيمين جالبي دوخته شده بود مي كشيدند حمال غذاها را در خانه اي كه برده بود مي گذاشت و مجموعه و روپوش و سرپوشها را با خود برمي گردانيد.

مراسم نوروز
فاصله بين چهارشنبه سوري و نوروز يك نوع دوران فترت بود و معمولاً بانوان درخانه كارهاي نظافت را تكميل مي كردند و مردان نيز مشغول خريد و فروش لوازم عيد مي گشتند تا بالاخره نوروز فرا مي رسيد در ساعت تحويل سال، اگر چه نيمه شب هم بود، همه افراد خانواده بيدار گشته سر سفره تحويل مي نشستند. سفره تحويل يكي دو ساعت قبل از لحظه تحويل گسترده مي شد و اولين چيزي كه در آن قرار مي دادند قرآن مجيد بود در اين سفره علاوه بر هفت سين، شيريني، ميوه، آجيل و خشكبار هم مي گذشتند و آينه، سكه طلا يا نقره سماق و برنج وگندم از لوازم اين سفره به شمار مي آمد. قبل از ساعت تحويل همه وضو مي گرفتند و در لحظاتي كه سال در شرف تجديد بود سكوت مطلقي حكمفرما مي شد و لحظه اي فرا مي رسيد كه هر كس توجه خاصي به مبدا پيدا كند و سلامت و سعادت و كاميابي در سال جديد را از خداي بزرگ بخواهد چون سال تحويل مي شد اولين كار با باز كردن و نگاه كردن قرآن مجيد و بوسيدن آن آغاز مي گشت و در اين مراسم به طور كلي از حيث نوبت رعايت تقدم سن مي گرديد بعد از اين تشريفات اولين فرد مميز، كه سنش كوچكتر از همه بود گلابدان بدست گرفته به افراد خانواده گلاب مي داد اگر اين خانه متعلق به بزرگترين فرد آن خانواده بود به فاصله كمتري از تحويل سال، اولاد و احفاد و كسان او، كه خانه و زندگي مستقلي داشتند براي زيارت او و عرض تبريك مي آمدند و قبل از آنكه سفره تحويل برچيده شود اداي احترام مي كردند و بدين ترتيب ديد و بازديدهاي عيد آغاز مي گشت و بزرگتران، پرداخت عيدي را به قدر امكانات مالي و موقعيت خانوادگي به كوچكتران به ويژه كودكان و مستخدمين خانواده، عيدي مي دادند.


چهارشنبه سوري
چهار شنبه آخر سال را چهار شنبه سوري مي خوانند ولي سابقا در اردبيل آنرا "گل چهارشنبه" مي گفتند زيرا همه خانه ها مثل گل تميز گشته است چون ظهر روز سه شنبه آخر سال شمسي مي گذشت در كوچه و بازار صداي بمب و ترقه آغاز مي گشت رسميت جشن امشب چنين بود كه اندكي بعد از غروب خورشيد، بوته هاي گون و خار را در پشت بام يا حياط خانه آتش مي زدند و بعد از آن شروع به استفاده از وسايل ديگر آتشبازي مي كردند بعد از صرف شام سفره چهارشنبه سوري گسترده مي شد. در اين سفره هر خانواده بر طبق رسم خود شيريني، خشكبار، آجيل و با شمع هاي رنگين منور و مزين مي نمود. شب چهارشنبه سوري فالگيري نيز ديده مي شود بدين معني كه دخترها در اوايل شب پشت در خانه هاي خود مي ايستادند و از لاي در سخناني را كه رهگذران مي گفتند به عنوان فال تعبير و تفسير مي كردند و اما پسرهاي جوان كمربند هاي پارچه اي يا دستمال خود را از پنجره اطاق همسايه يا كسان خود، بدرون اطاق مي انداختند صاحبخانه، بدون آنكه درصدد شناختن هويت آن برآيد، مقداري آجيل يا شيريني بر دستمال يا گوشه كمربند مي بست و به طرف صاحب آن مي انداخت.

دوشنبه یازدهم 7 1390

كاش در اين رمضان لايق ديدار شوم
سحري با نظر لطف تو بيدار شوم
كاش منت بگذاري به سرم يا مهدي
تا كه همسفره تو لحظه افطار شوم
رمضان، ماه قرآن است، ماهي كه در يكي از شب هاي آن قرآن بر افتخار آفرينش حضرت محمد (ص) نازل شده است. اين حرفها و جملات را بارها شنيده ايم. همه ما از دوران كودكي تا كنون،  هر سال به مدت يك ماه شاهد زماني بوده ايم كه پدر خسته از كار روزانه و با زبان روزه، قرآن را بر مي داشت و ساعاتي مانده به افطار، با خواندن آيات قرآن، روح خسته خود را با كلام الهي نوازش مي داد هر كدام از ما كودكان، ذوق و شوق بزرگ شدن را داشتيم تا در ضيافت الهي، ما نيز همچون پدران و مادرانمان شركت كنيم. آن روزها جزو ماندگار ترين خاطرات ايام زندگي مان است. خاطراتي كه با عطر و بوي فرني و مرباي گل در هم آميخته است. و حال پس از سالها پرتوهاي آفتاب در آن سوي قله بلند سبلان آرام آرام از نظرها پنهان مي‌ شود و نغمه ملكوتي ربنا از مناره‌ هاي شهر بار ديگر عطر رمضان را بر مشام مومنان مي‌ رساند. جنب و جوش كودكان كم سن و سال و مردان و زنان سالخورده براي رسيدن بر سر سفره افطار و مناجات به درگاه پروردگار حال و هواي معنوي ويژه‌اي به شهر داده است و مردم در كوچه و بازار از روي صفا و صميميت در سلام دادن و احوالپرسي از يكديگر پيشي مي‌گيرند. بسياري از زنان و دختران خانه‌دار كه از دقايقي مانده به اذان مغرب سفره را چيده‌اند با خواندن دعا و نيايش در انتظار رسيدن ديگر اعضاي خانواده به منزل و صرف افطاري در كنار همديگر هستند.
نزديكي‌ هاي غروب بوي خوشايند انواع غذاهاي سنتي ويژه افطاري از خانه ‌هاي محلات و كوچه ‌هاي مختلف شهر به مشام مي‌ رسد.
تمهيدات ويژه ماه مبارك رمضان كه از چند روز مانده به فرا رسيدن اين ماه آغاز مي شود. در خانه ها هيجان و شور و شوق عجيبي برپا مي شود و مقداري از مايحتاج مربوط به اين ماه مبارك، تهيه و يا پخته مي شود.
در ايام مانده به رمضان، عده اي بنابر نذر يا تكليف اداي روزه را به جاي مي آورند، ريش سفيدان محلات هم چند روز مانده به ماه مبارك رمضان، مساجد را براي عبادت آماده مي كنند، نظافت عمومي مساجد، غبار روبي و عطر افشاني مساجد با كمك جوانان محل از جمله اين كارها است.
مادر بزرگان اردبيلي چند روزي مانده به ماه رمضان به تكاپو مي ‌افتند تا لوازم و مواد لازم براي تهيه انواع خوراك مخصوص سفره ‌هاي افطاري و سحري را فراهم كنند، دادن برنج به آسياب به منظور تهيه فرني، درست كردم انواع مربا از قبيل مرباي گل محمدي (قزل گول)، بالنگ و نظاير اينها از عمده كارهايي است كه كدبانوان سالخورده اردبيلي از گذشته‌ هاي دور قبل از فرا رسيدن ماه رمضان انجام مي ‌دهند.
اغلب خانواده ‌هاي اردبيلي در اين ماه نان تازه سنتي به ‌ويژه سنگگ، بربري و يا فطيرهاي محلي را تهيه و در افطار با چاي شيرين و عسل و سرشير محلي، در كنار غذاهاي ديگر ميل مي‌كنند.
در منازل، ساعاتي مانده به افطار، مادر خانه مقدمات افطاري را فراهم مي كند. در اغلب خانه ها، فرني و مرباي گل، جزو لاينفك سفره ها را تشكيل مي دهد.
فرني، غذايي است كه با آرد برنج و شير محلي مي‌پزند و در افطار قبل از غذاي اصلي با مربا به ‌ويژه مرباي گل صرف مي‌شود، بطور معمول آش دوغ نيز يكي از عناصر تشكيل دهنده سفره افطاري است.
زولبيا، باميه، گز، سوهان و پشمك در ماه رمضان در اردبيل مشتريان زيادي دارد و شيريني‌ فروشي ‌ها به پخت اين شيريني ‌جات مي‌ پردازند.
برخي از خانواده ‌هاي اردبيلي تمام غذاهاي تهيه شده را بطور يكجا در افطار صرف مي ‌كنند اما بعضي ديگر چاي شيرين و فرني و غذاهاي فرعي را در افطار صرف كرده و پس از گذشت ساعاتي سفره غذاي اصلي را پهن مي‌كنند. در گذشته به ‌دليل در دسترس نبودن برخي مواد مردم در هفته تنها يك يا دو نوبت از برنج استفاده مي‌كردند عمده غذاي اصلي آنها را آبگوشت، كوفته مخصوص اردبيل، شوربا، كتلت و ... تشكيل مي داده، اما امروزه با تغيير ذائقه عمومي مردم بيشتر غذاهاي رسمي كه با برنج سرو مي شود طبخ مي كنند.
مردم اردبيل خريد روزانه خود را در ساعات عصر و نزديك افطار انجام مي دهند ولي  چيزي كه در كمتر شهر و استاني مشاهده شده است، ازدحام و تردد مردم در سطح شهر قبل از افطار است. در تمام شهرهاي استان اردبيل، تمام اعضاي خانواده در كنار هم افطار مي كنند و در زمان افطار تقريبا در خيابانها و كوچه ها هيچ كسي را نمي توان پيدا كرد تقريبا تمامي مغازه ها تعطيل هستند و همه به هر ترتيبي باشد خود را به خانه مي رسانند تا افطار را در كنار خانواده خود باشند، معمولا مردم در افطار براي باز كردن روزه خود اول از همه مقدار كمي آب، نمك و يا خرما ميل مي كنند.
البته بعد از افطار در اغلب مساجد نماز جماعت اقامه مي شود و سپس مراسم سخنراني و قرائت قرآن و ادعيه برگزار مي شود كه در اغلب موارد همه اعضاي خانواده به اتفاق به مسجد محل مي روند.
لازم به ذكر است كه بعد از افطار و شام اغلب مغازه ها، باز هستند و برخي از  مردم به خريد مي روند، مغازه ‌ها، حمام ‌ها، آرايشگاه ‌ها، قهوه‌ خانه ‌ها و بسياري از اماكن عمومي شهر شب ‌ها پس ‌از افطار تا پاسي از شب باز بوده و خدمات ارايه مي ‌كنند.
بيشتر ساكنان منطقه اردبيل به بيدار شدن از خواب ساعاتي قبل از اذان صبح و خوردن سحري و اقامه نمازهاي واجب و مستحبي اهميت زيادي مي‌دهند. در ماه مبارك رمضان، سحري هم مراسم ويژه خود را از قديم الايام داشته و با گذشت زمان، تغيير و تحولاتي در آن پديد آمده است.
در زمان‌هاي نه چندان دور كه از وسايل و تجهيزات پيشرفته اعلام‌ كننده زمان، خبري نبود در حدود دو ساعت مانده به اذان صبح، عده‌اي از مردان و جوانان با رفتن به پشت بام ‌ها با صداي بلند اهالي محل و همسايه ‌ها را از فرا رسيدن وقت سحري آگاه مي‌كردند. حتي در مواردي از شليك توپ هم براي اين امر استفاده مي شده است.
تعدادي از مردم محلات هم، به محض اين كه خود بيدار مي شدند، به در خانه خويشان و همسايگان نزديك خود رفته، با دق الباب، آن ها را براي سحري بيدار مي كردند. و در صورتي كه ‌پس از بيدارباش عمومي صاحبخانه‌اي با روشن كردن چراغ بيدار بودن خود را اعلام  نمي‌كرد، همسايگان روز بعد به پرس و جو مي‌پرداختند و چنانچه مشكلي وجود داشت به ياري آنها مي‌رفتند كه اين روح همدلي را بين مومنان تقويت مي‌كرد. (اين رسم نيكو هنوز هم در برخي محلات و روستاهاي استان پاس داشته شده و به آن عمل مي شود.)
اما ورود و استفاده از فناوري اجراي برخي مناسبات فرهنگي و ديني را هم عوض كرده است امروز استفاده از ساعت، راديو، تلويزيون هاي كوكي و استفاده از تلفن براي بيدار شدن و بيدار كردن خويشان و آشنايان، در كنار تسهيلات و مزايايي كه براي آرامش و راحتي بوجود آورده است، باعث كاهش ارتباطات انساني رو در رو و چهره به چهره شده و ما را دچار غفلت از همنوع خود كرده است. اين در حالي است كه مهمترين بعد اجتماعي و فردي روزه داري، گسترش روابط انساني و توجه به همنوع و درك عميق شرايط زندگي همكيشان مستمند است .
دادن افطاري به مردم از ديگر رسم‌ هاي روزه‌داران اردبيل در ماه رمضان است كه از ديرباز بر جاي مانده است. اين ويژگي ‌هاي مهم اجتماعي (صله ارحام و دادن افطاري به اقوام و آشنايان) بدين گونه است كه ابتدا افراد و خانواده ‌هاي كم سن و سال براي باز كردن افطاري به منزل بزرگتران مي ‌روند و سپس آنان را به افطارهاي ديگري دعوت مي‌كنند. افطاري دادن معمولا در منازل، مساجد و سالن هاي پذيرايي انجام مي‌شود.
حضور پررنگ مردم در مساجد از ديگر مسايلي است كه در ماه مبارك رمضان در اردبيل به مساجد جلوه خاصي مي‌دهد، نمازهاي يوميه در ماه مبارك رمضان در مساجد جلوه‌اي خاص دارد و بسياري از مساجد شاهد حضور مردم بويژه جوانان و نوجوانان است، در ايام رمضان هم، روزه داران اغلب براي قرآن خواني و اداي نماز جماعت در مسجد محلات جمع مي شوند و در كنار اين امور، كلاس هاي درس و قرائت قرآن هم توسط هيات امناي مسجد داير مي شود. توجه بيش از پيش به عبادات واجب و مستحبي، گرايش بيشتر به معنويات و اعمال خير، علاقمندي به طبيعت به‌ عنوان نشانه ‌هايي از عظمت و قدرت الهي، صله ارحام و بركت يافتن رزق و روزي از فوايد معنوي روزه‌داري و ماه رمضان است، چرا كه ماه رمضان فرصت مناسبي است تا انسان ‌ها در كارها و جوانب مختلف زندگي خود بازنگري كنند. شايان ذكر است كه طبق يك رسم قديمي شب دوم ماه رمضان در اردبيل نيز مجالس ياد بود براي اشخاصي كه بعد از رمضان سال قبل در گذشته‌اند در مساجد و يا منازل برپا مي‌شود.
ماه رمضان، تاثيرات خوبي نيز در رفتار و كردار همگان مي گذارد، به نحوي كه تمام رفتارهاي اجتماعي و شخصي افراد تحت الشعاع شعاير اين ماه قرار مي گيرد. در بين مردم، غيبت كردن، دوري از انواع و اقسام گناهان ريز و درشت و از همه مهمتر حس دستگيري و كمك به هم نوع روزه دار در اين ماه به حد اعلاي خود مي رسد.
كمك به مستمندان، دستگيري افراد نيازمند و تامين بخشي از مايحتاج روزمره روزه داران بي بضاعت در همه محلات و شهرهاي استان انجام مي گيرد، ولي آنچه در اين امر، ضروري به نظر مي رسد، حفظ حرمت و كرامت انساني نيازمندان و مستمندان است كه از سوي بزرگان ديني توصيه شده و بر آن تاكيد گرديده است،بطور كلي رمضان فرصتي است تا هر كس بتواند به ارزش وجودي خود پي ببرد و بتواند مفهوم زندگي واقعي را دريابد؛
زندگي زيباست زشتي ‌هاي آن تقصير ماست،
در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست!
                                                          زندگي آب رواني است روان مي‌گذرد...
                                                          آنچه تقدير من و توست همان مي‌گذرد

عيد فطر
عيد فطر در پايان ماه رمضان و اولين روز شوال برگزار مي گردد و همه روزه داران ماه مبارك جهت اقامه نماز عيد فطر به مساجد شهر مي روند و عيد را نيز به همديگر تبريك مي گويند، البته در گذشته افرادي كه بعد از افطار جهت اقامه نماز و شركت در مراسم به مساجد مي رفتند شب عيد را در مسجد مي ماندند برخي نيز صبح آنروز به مسجد مي آمدند و چون از قطعيت عيد اطمينان مي يافتند با خرمائيكه بعضي از مومنين سبيل مي كردند روزه خود را مي شكستند و پس از برگزاري نماز عيد به خانه هاي خود باز مي گشتند.
ديد و بازديد عيد فطر مخصوص مصيبت زدگان است بدين معني كساني كه قبل از اين عيد (در فاصله عيد فطر و يكي از اعياد رسمي قبل از آن ) يكي از افراد خانواده خود را از دست داده اند در آنروز در خانه مي مانند و دوستان و آشنايان براي همدردي نزد آنها مي روند و تسليت خاطر مي دهند و بدينوسيله از غم و اندوه آنها، كه طبعا در چنين روزهايي بيشتر متاثر و پريشانحالند، اندكي مي كاهند، اين مراسن در برخي شهرهاي ديگر نيز برگزار مي شود و از آن به عنوان مراسم نوعيد ياد مي كنند البته نوع برگزاري مراسم و تشريفات آن كاملا متفاوت است در استان اردبيل اين مراسم صبح روز عيد در مساجد مخصوص برادران و در بعد از ظهر آن روز در منزل شخصي متوفي مخصوص بانوان برگزار مي شود، معمولا از ميهمانان با چاي و حلوا و خرما پذيرايي مي شود.
بعضي از مردم نيز براي تبريك عيد فطر به خانه برخي از روحانيون سرشناس و يا نزد بزرگان خانواده خود مي روند

دوشنبه یازدهم 7 1390
X