شامت را اينجا بخور و مزه مزه ات رو ببر خونه خودت(شومت ئي چه بوحور پيش وپَشِتِ (دَس دَسِت)به ار حونه خوت)
حكايت كنند كه: مردي شبي به خانه همسايه در آمد . قضا را صاحب خانه مهمان داشت و سفره شام را تازه گسترده بودند. مرد را به ادب تعارف كرد كه نان و پنيري آماده است . اكنون كه به فقيرنوازي آمده اي پيش آي و با ما هم كاسه شو.
مرد گفت: «گواراي جانتان باد كه من لحظه اي پيش شام خورده ام.» ميهمانان يك صدا گفتند : «لقمه از گلوي ما پايين نمي رود كه سرگرم تافتن تنور شكم باشيم و شما تماشاچي .» مرد گفت : «حال كه چنين است ، سمعا و طاعتا ! من نيز به مرافقت با شما مزمزه اي مي كنم.»
پس پيش خزيد . بر مسلط ترين نقطه سفره مستقر شد ، آستين برزد و ايغاري ( يورش و شبيخون)كرد كه در چشم بر هم زدني نه از نانپاره چيزي در سفره به جا ماند نه از نانخورش ، و چون سفره برچيده شد، تحكيم ايمان مهمانان حيران را كه گرسنه و حسرت زده برجا نهاده بود در باب اين عقيده شريفه كه « رزق مخلوق با روزي رسان است » موعظتي تمام به ميان آورد.
چون برخاستند صاحبخانه مرد را گفت : «اي پيشواي دين و اي مبلغ كتاب مبين ! روي ما گنهكاران سياه باد اگر در آنچه گفتي اندكي شك داشته باشيم . اما براي آنكه همگان از درخت عدالت خداوندي به يكسان برخورند و شيطان لعين فرصت نياورد كه در اين باب شكي به دل هاي بندگان خدا راه دهد از اين پس شامت را در خانه ي مومنان بخور و مزمزه ات را به خانه ي كافران حربي ببر!»